روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

ده ماهگیت مبارک

امروز ١٤ ابان هست و امروز شما قدم های کوچولوتون رو از ٩ ماهگی میزارید تو ده ماهگی و من با حسی  ناباورانه این روز رو بهت تبریک میگم چون هنوز باورم نمیشه ٩ ماه از بودنت کنارمون میگذره و  من که خودم کوچکترین عضو خانواده ام بودم  ، خانواده ایی تشکیل بدم و خودم صاحب فرزندی بشم  که نیاز به حمایت من باشه و من بزرگش کنم و  تو هر روز بزرگ تر میشی و  با کارهای شیرینت من و بابایی رو سر گرم  و متعجب می کنی. ...
14 آبان 1391

روشا در هفته ایی که گذشت

سلام به دختر کوچولوی مامان که اینروزها هم مریض شده هم کمی بهونه گیر و شیطون اول از همه از چهارشنبه شروع میکنیم که دوباره رفتیم دکتر مطب دکتر ابطحی که همکارهای بابایی تعریفشو کرده بودن و دوباره داروهای جدید برات گرفتیم و قرار شد به خاطر سوختگی پاهات روزی نیم ساعت توی چای بابونه  بنشونمت و یکسری پماد داد و گفت نیازی نیست زینک پلاس خارجی مصرف کنی برای همین زینکت رو عوض کرد بجاش زینک سولفات داد راستی گذاشتن عکس داروهات و اسمشون خیلی چیزه خوبیه چون چند روزه پیش کمی سرفه میکردی رفتم توی پست شش ماهگیت اسم اون شربتی که سری پیش دکترت داده بود رو نگاه کردم که دوباره برات بخرم چون خیلی زود خوبت کرده بود. پنجشنبه تولد سه سالگی م...
14 آبان 1391

برنامه غذایی روشا

  دختر مامانی برنامه غذایی که طبق اون برات غذا درست میکنم رو پرینت گرفتم و زدم روی درب یخچال تا موقعی که غذا درست میکنم یه وقتی چیزی یادم نره . دوست دارم از همه چیزهایی که برات مفیده توی غذات باشه . نوش جووووووووووووووووووووووووونت ...
14 آبان 1391

هدیه تولد بابا محمد

دیشب دایی و زن دایی و الناز دختر دایی مامانی برای تولد بابا محمد که فرصت نکرده بودن بیان تشریف اوردن خونمون و الناز برای تولد بابایی یه کتاب خوب هدیه داد که  ان شا الله خوندن اون کتاب کمک بیشتری به بابایی در تربیت شما بکنه البته بابایی خیلی فرصت خوندن کتاب نداره برای همین همون دیشب براش ٦٠ صفحه خوندم و خلاصه کردم . ...
9 آبان 1391

پنجمین دندون

  انار دونه دونه بچه ایی دارم دردونه     قشنگ و مهربونه انار دونه دونه سه چهار روزه که بچم گرفتار دندونه   انار دونه دونه تو دهن بچم یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثل طلای سفیده   امروزم با گریه کردنت یه نگاهی به دهنت انداختم ببینم دکترت میگفت همین روزا دندون بعدیشم در میاد در اومده یا نه یکهو دیدم بله   پنجمین دندونت هم در اومد پائین سمت راست در ٨ ماه ٢٤ روزگیت البته با کلی درد و بیماری فکر کنم اسهال و تب و سوزش پات به خاطر ویروس نبود به خاطر دندون دراوردنت بود این روزا خیلی بهونه گیر شدی و و دائم میگی پیشم باش و از کنارم تکون نخور فکر کنم به خاطر درد دندونت باشه که ا...
7 آبان 1391

عید قربان

  عید قربان بر تمامی کوچولوهای خوشگل و مامانی و بابایی ها مبارک باشه  عید روشای زیبا وبابا جونش هم مبارک باشه امروز به خاطر اینکه بابا جون مکه رفتند و امروز هم عید حاج آقا و حاج خانوم ها هست رفتیم خونه بابا جون تا عید امسال رو سه تایی به بابا جون تبریک بگیم .   عیدتون مبارک بابا جون مهربونم ...
5 آبان 1391

تولد بابا محمد

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک امسال اولین سال تولد بابایی هست که روشا جونم توش شرکت می کنه البته پارسال هم نصفه و نیمه بودی و دو تایی برای بابایی تولد گرفتیم و کادو دادیم. روشا یدونه تولد بابا محمدشو که یدونست تبریک میگه و با مامانیش آرزو میکنه ١٢٠ سال که نه ١٥٠ سال سایه پر مهرش که دلگرم کننده و امید بخش زندگی دو تاشونه بالای سرشون باشه.  محمد عزیزم امروز روز تولد توست و چه هدیه ایی گرانبهاتر از هدیه ایی که امسال خدا به ما هدیه کرد پنجشنبه بعد الظهر به مناسبت تولد بابایی یه کیک کوچولو خریدیم و رفتیم خونه مامان جون تا برای بابایی جشن بگیریم.     ...
5 آبان 1391

شیطون بلای ما

روشا خانوم کم کم داری شیطون میشی و غیر قابل کنترل . چند نمونه از شیطونی هاتو که تونستم ازشون عکس بگیرم میزارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی با چه زحمتی بزرگت کردم مثل مامانی نباشی که هر موقع مامان جون از خرابکاری هاش میگفت ، مامانی میگفت من !   اصلا امروز داشتم با تلفن صحبت میکردم یک دفعه برگشتم دیدم در یک لحظه هم قاب عکس رو شکوندی هم ساعت روی پاتختی رو دیروز هم این خرس بیچاره چشم داشت مامانی شما زحمت نکشید من خودم کشوی لباسم رو  مرتب میکنم میز تلوزیون و بقیه میزها و وسایل خونه از اثرات انگشتهای کوچولوی شما هر گز تمیز نمیمونن جدیدا هم یاد گرفتی تا میری اتاقت محو کاغذ دیواری اتاقت میشی و با ناخن می...
2 آبان 1391

تغییر دکوراسیون اتاق روشا یدونه

بالاخره بعد از مدت ها تونستم پرده اتاقت رو که دوست نداشتم عوض کنم با کمک عمه مینا پارچه خوشگل خریدیم و زحمت دوختنش رو هم به عمه مینا دادم و تزئینات رو پنجره رو هم با سلیقه مامانی و تقبل هزینه بابایی انجام دادیم . بابایی هم زحمت کشیدن برای اسباب بازیهات که داره کم کم زیاد میشه سفارش کتابخانه دادند که الان اسباب بازی هات و بعدا کتابهای مدرسه توش بزاریم. به صورت موقت اسنیکر برای درب کمد دیواری اتاقت خریدم که اگر بعدا چیزه خوشگلتری ببینم عوض میکنم .   یه طبقه از کمدت رو هم به شخصیت های کارتونی اختصاص دادیم چون بابایی شدیدا به کارتون علاقه داره و تمام شخصیت ها رو میشناسه تصمیم گرفتیم هر موقع رفتیم بیرون یه شخ...
7 مهر 1391